فاطمه س، مادر محمد ص، "ام ابیها" ("پیامبرشناسی" و "علی شناسی" با قرائت فاطمی)
میلاد حضرت زهرا ع، (حکمرانی و جهاد تبیین) _ مشهد_ ۱۳۹۶
بسمالله الرحمن الرحیم
تا به حال از فاطمه(س) زیاد سخن گفتهایم اما از سخنان حضرت فاطمه(س) زیاد نگفتیم و لذا وقتی از آنها سؤال میکنند که از حضرت فاطمه(س) 5تا جمله بگویید و درباره آنها 5 دقیقه بحث کنید تا ما بفهمیم برای چه ایشان الگوی زنان جهان و مردان جهان هستند معمولاً با پاسخ سکوت مواجه میشوند جز دو – سه جمله مشهور از ایشان، کسی معمولاً چیزی نمیداند. در این نوبت فاطمهشناسی را از بخشی از مواضع و شخصیت ایشان پیگیری کنیم. به عنوان نمونه در «احتجاج»، ج 1، ص 100 این بخشی از سخنرانی حضرت فاطمه(س) را که دارد نقل میکند ایشان میگوید چرا پیامبر(ص) برای پس از خودش علی(ع) را رهبر امّت قرار داد؟ و چرا ما داریم بر سر این مسئله حاکمیتی مقاوت میکنیم؟ «کُلَّمَا أَوْقَدُواْ نَارًا» دارند توصیف میکنند که انقلاب چگونه به ثمر رسید و علی(ع) چه نقشی داشت؟ بقیه چه نقشی داشتند؟ هیچ کس به اندازه علی در راه این نهضت عظیم فداکاری نکرد، هیچ کس زودتر از او فداکاری نکرد، هیچ کس بیشتر از او فداکاری نکرد، هیچ کس خالصانهتر و صادقانهتر از او فداکاری نکرد، هیچ کس به اندازه او مکتب و پیامبر(ص) را نمیشناخت. حضرت فاطمه(س) به همه بزرگان اسلام رو کردند که در آن مسجد پای سخنرانی حضرت فاطمه(س) نشسته بودند. فرمودند تفاوت علی(ع) با بقیه سر این نیست که علی داماد پیامبر است، جناب عثمان دو بار داماد پیامبر است. میفرمایند علیبنابیطالب بخاطر این که داماد پیامبر است و شوهر من است این بحثها را نمیکنیم. علی، علی است. شما دارید علی را از دست میدهید علی چیزی را از دست نمیدهد، علی به چیزی وابسته نیست، علی هیچ وقت دنبال قدرت و ثروت و ریاست نبوده و نیست. علی تا به حال باید هزار بار شهید میشد، هر روز و هر شب آماده شهادت در راه حق است. هر روز اضافی عمر میکند برای جهاد اضافی است نه برای استراحت اضافی یا برخورداریهای اضافی. هر روزی که بر علی میگذرد یک فرصتی برای فداکاریهای بیشتر، خدمت به خدا، خدمت به خلق و برای خداست. اینها تعابیر حضرت فاطمه(س) راجع به حضرت امیر(ع) است. «کُلَّمَا أَوْقَدُواْ نَارًا لِّلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا اللّهُ أَوْ نَجَمَ قَرْنُ الشَّیْطانِ أَوْ فَغَرَتْ فاغِرَةٌ مِنَ الْمُشْرِکینَ قَذَفَ أَخاهُ فی لَهواتِها» هر وقت دشمنان توحید و اسلام در این سالهای مبارزه و در این 23 سال آتش جنگی را برافروختند اولین کسی که به پیامبر ایمان آورده و این مکتب را شناخته و تا پای جان ایستاده است و همواره با پیامبر بود و در آغوش پیامبر بزرگ شد و در مکتب پیامبر رشد کرد و شاگرد اول مدرسه پیامبر و توحید است، حضرت فاطمه(س) فرمود، اولاً که جنگها همیشه بر پیامبر تحمیل شده است «کُلَّمَا أَوْقَدُواْ نَارًا لِّلْحَرْبِ..» هر گاه که آتش جنگی را علیه پیامبر و اسلام برافروختند، این نکته اول. ما هیچ جنگی را شروع نکردیم. پیامبر در تولد اسلام و رشد و پیشرفت اسلام هیچ جنگی را شروع نکرد و میدانید مدینه بدون جنگ فتح شد مکه هم بدون جنگ فتح شد. 70- 80 جنگ بر پیامبر تحمیل شد. حضرت فاطمه(س) دارند اینجا میفرمایند تمام این آتش افروزیها از طرف جبهه مقابل بود «کُلَّمَا أَوْقَدُواْ نَارًا لِّلْحَرْبِ» هرگاه آتش جنگی را برافروختند، جنگ آتش تلقی میشود یک آتشسوزی انسانی و اجتماعی، یک خطر، جنگ یک ضد ارزش است، جنگ یک امر شیطانی است و جنگافروزان همه دشمنان جبهه توحید و عدالت بودند همه جنگها را آنها شروع کردند، همه جنگها تحمیلی است. هیچ پیامبری، هیچ جنگی را آغاز نکرده است همواره آتش جنگ را افروختند، حمله کردند، تهدید کردند، مبارزه کردند و اینها مجبور شدند از توحید و از عدالت و از مستضعفین و مظلومین دفاع کنند پیامبر(ص) به دعوت مدینه رفت و همه قرار گذاشتند که ایشان رهبر مدینه بشود یهودی و مشرک و مسلمان و مسیحی و بتپرستان، همه قرار گذاشتند که ایشان بیایند. پس مدینه با دعوت بوده، فتح مدینه با جنگ نبوده است. این پاسخ کسانی که دین، توحید، انبیاء، اسلام، پیامبر با شمشیر و جنگ جلو رفته است! با جنگ و شمشیر بقیه مشرکین منطقه را مسلمان کردند! حضرت فاطمه(س) میفرمایند هرگز هیچ جنگی را پیامبر آغاز نکرد. پیامبر دعوت به توحید و عدالت و خدمت به خلق، مبارزه با شرک و ظلم و فساد کرده است. 13 سال مسلمان و مسلمین فقط کتک خوردند، شکنجه شدند، اموالشان مصادره شد، زیر شکنجه شهید شدند، آواره شدند، حصر اقتصادی، تحریم شدند، در شعب ابیطالب محاصره اقتصادی شدند. بارها یک کسانی میگفتند که ما هم عملیات متقابلی انجام بدهیم و برویم در برابر اینها مقاومت کنیم. پیامبر(ص) میفرمود ما فعلاً دستور جهاد نداریم. فعلاً تازیانه میخوریم و تحمل میکنیم. 13 سال یکطرفه خوردند، کدام خشونت؟ خشونت همیشه از طرف شرک و کفر و استکبار است. در انقلاب ما هم همیشه خشونت تحمیل شد، جنگ 8 ساله تحمیل شد، تروریزم تحمیل شد، آنها شروع کردند، حتی رابطه ایران و آمریکا، آمریکا قطع کرد نه ما. و خیلی از مسائل. با شاه هم وقتی امام(ره) درگیر شد همان اول مرگ بر شاه نگفت، یا شاه باید برود، اول گفت جناب شاه شما را نصیحت میکنم، اعلیحضرتا شما را نصیحت میکنم این کارها را نکن! بعد آمد زد و کشت و ریخت و تبعید و فیضیه و... بعد از آن امام(ره) شعارها را تند کرد. جنگ 8 ساله هم تحمیل شد. این سنّت اسلام و انقلاب است. این پاسخ کسانی که میگویند اسلام، دین شمشیر است و پیامبر با جنگ پیش رفت، با جهاد یعنی تحمیل دین بر دیگران، هرگز. حضرت فاطمه(س) میفرمایند: «أَوْقَدُواْ نَارًا لِّلْحَرْبِ» همواره جبهه دشمن آتش جنگها را برافروخت همه جنگها بر ما تحمیلی بود حتی آن جنگی که نیروهای ما مجبور شدند از مدینه به سمت یک قبیله دیگری حرکت کنند و آنجا بروند آن هم تحمیلی بود. در عین حال مدینه بدون جنگ و با دعوت مدینه، مکه هم بدون جنگ فتح شد تازه وقتی آمدند بعضی از مسلمانها گفتند اینها 23 سال ما را شکنجه کردند نابودمان کردند «أَلْیوْمُ یوْمُ الْمَلْحَمَةِ؛ امروز، روز انتقام است، امروز، روز خونبارش است» پیامبر(ص) فرمود نه؛ «الیوم یومَ المرحمه» امروز روز بخشیدن است. امروز روز مرحمت و مهربانی است. امروز روز عفو است. ما انتقام نمیگیریم.
دوم؛ «أَطْفَأَهَا اللّهُ ...» جبهه الهی دنبال اطفاء یعنی خاموش کردن آتش جنگ است. «أَطْفَأَهَا اللّهُ ...» همواره الله و جبهه الله است که دنبال خاموش کردن آتش جنگهاست. اسلام، ضدّ جنگ است. جهاد برای عقب زدن جنایت و خشونت است. جهاد برای دفاع از صلح و عدالت است. جهاد، کنترل خشونت است. جهاد مقابله بمثل با آدمکشان و برانگیزانندگان آتش جنگ و خشونت و کشتار بشر است. جهاد، دفاع از انسان است، جهاد از حیات و دفاع از زندگی است. قصاص هم همین است. این را حضرت فاطمه(س) در تبیین علل احکام، حکمت احکام تعابیری دارند از جمله این را میفرمایند که جهاد، برای این است که بشر و انسان ذلیل نشود و زیر پای مستکبران له نشود، عزّت اسلام و مسلمین است. مسلمانی که به خدا و آخرت ایمان آورده است نباید تحقیر بشود. جهاد، مبارزه با تحقیر انسان و ذلّت بشر و زیر پا افتادن امّت اسلام است. حضرت فاطمه(س) نفرمودند جهاد برای به زور برای گسترش فتوحات مادی و غلبه بر دیگر کشورها و ملتها و تشکیل امپراطوری و امپریالیزم است ما مستکبر نیستیم همه جنگها را آنها آغاز کردند. همواره خداوند آتش این جنگها را به نفع اسلام خاموش میکرد. اما چگونه؟ «أَوْ نَجَمَ قَرْنُ الشَّیْطانِ...» وقتی که شیطان سرش را از مخفیگاه بیرون میآورد خودنمایی میکرد علناً وارد صحنه میشد «أَوْ فَغَرَتْ فاغِرَةٌ مِنَ الْمُشْرِکینَ...» یا وقتی که مشرکین دهانشان را باز میکردند رجزخوانی میکردند و دعوت به مبارزه میکردند شمشیر روی هوا میچرخاندند که مؤمنین را بترسانند و نهضت تولید و عدالت شکست بخورد، حضرت فاطمه(س) میفرماید آری در چنین مواردی پیامبر چه میکرد؟ «قَذَفَ أَخاهُ فی لَهواتِها» برادرش را – یعنی علی – علی را در کام آتشافروزیها میفرستاد، علی را در حلقوم جنگ و خطر میفرستاد. این یک تعبیر از حضرت فاطمه(س) است. در همین یک جمله ببینید چندتا تعبیر است؟ اولاً «أَوْ فَغَرَتْ فاغِرَةٌ مِنَ الْمُشْرِکینَ...» یعنی اهانت و تحریک و توهین و ارعاب همه از طرف جبهه مشرکین بوده است. آنها جنگ روانی و جنگ نرم و سخت برای شکستن توحید و عدالت راه میاندازند و بعد شیطان علناً خودش را نشان میداد یعنی چه؟ یعنی جنگ ظهور شیطان است. هرجا خشونت و جنگ و خونریزی است یعنی شیطان آنجا پیروز شده است! جهاد برای عقب زدن شیطان و جبهه شیطان میآید، برای مبارزه با جنایت و خشونت میآید. دفاع از مظلوم و محروم میآید. حضرت فاطمه(س) فرمودند هرجا خطر بود و هرجا دشمن جنگ آغاز میکرد پیامبر اکرم(ص) بازوی اصلیاش علی(ع) بود، به حضرت امیر(ع) میفرمود شما جلو برود. علی(ع) جلو میرفت. علی(ع) شهید زنده بود. علی(ع) مجاهد مادامالعمر بود. علی(ع) خطر میکرد. اینها را حضرت فاطمه(س) دارند میفرمایند که پیامبر برادرش را میفرستاد، همه شماها یا میترسیدید یا فرار میکردید یا به همدیگر نگاه میکردید هرجا احتیاج به مجاهد و شهادتطلب بود علی بود. فرق علی با شما این است. علی انقلابی قبل از انقلاب است. شماها اکثرتان انقلابی بعد از انقلاب هستید! بعد از فتح مکه، بعد از فتوحات آمدید. او اولین کسی بود که سجده کرد و اولین کسی بود که در مکه در رختخواب پیامبر خوابید تا کشته شود. هرجا خطر بود علی بود. این تعابیر فقط علی را معرفی نمیکند خودِ فاطمه را هم دارد به ما معرفی میکند. «فَلا یَنْکَفِیءُ حَتَّی یَطَأَ جِناحَها بِأَخْمَصِهِ، وَ یَخْمِدَ لَهَبَهَا بِسَیْفِهِ» علی چه میکرد؟ علی وقتی به قلب دشمنان توحید و عدالت میزد بازنمیگشت مگر این که سران جبهه کفر را زیر پایش کوبیده بود یعنی – خصلت بعدی – امیرالمؤمنین(ع) جلو نمیرفت دستخالی برگردد، وقتی با دشمنان خدا و مردم درگیر میشد میرفت و پیروز برمیگشت، علی(ع) هرگز شکست خورده برنگشت. ببینید اینها خصلتهایی است که حضرت فاطمه(س) میگویند مؤمنین و انقلابیون واقعی باید اینطوری باشند، جنگی را شروع نمیکنند اما وقتی که دشمن شروع کرد فرار نمیکنند در عمق خطر جلوی میدان میرفت. میفرماید هیچ علی نمیایستاد به بقیه بگوید شما بروید، خودش همیشه جلوتر از همه بود و بعد هرگز شکستخورده برنمیگشت. حضرت فاطمه(س) میفرماید علیبنابیطالب(ع) وارد هر نبرد و درگیری شد پیروز برگشت آن خط را شکست و برگشت درِ خیبر را کَند و برگشت. پهلوان دشمن را به خاک کوبید و برگشت. حق دشمن را شکست و برگشت. این هم یک خصلت. نیروی انقلابی مجاهد مؤمن، شل و واداده یا اهل ترس و تردید نیست و هم به لحاظ تاکتیک و تکنیک و هم به لحاظ ایمان برای پیروزی میرود و پیروز برمیگردد. هرگاه رسول خدا برادرش را به عمق دشمن فرستاد «یَخْمِدَ لَهَبَهَا بِسَیْفِهِ» آتش جنگ را در آنجا با شمشیر خاموش کرد، یا دشمن از بین رفت یا دشمنی. آتشنشان بود. – این هم مهم است – حضرت فاطمه(س) میفرماید شمشیر و سلاح علی، آتشنشان بود، هرجا آتش شیطنت و خشونت و جنایت بود شمشیر حضرت علی(ع) میرفت آن را خاموش میکرد و علی از هیچ نبردی برنمیگشت مگر پیروز. سران جبهه کفر را زیر پا گذاشته بود و آتشافروزیشان را با سلاح خود خاموش میکرد. خیلی جالب است سلاح برای آتشافروزی و آتشفشانی است، ولی حضرت فاطمه(س) میفرماید شمشیر علی آتشنشان بود میرفت آتش را خاموش میکرد یا دشمنی را از بین میبرد یا آنها را میترساند و فرارشان میداد یا اگر میایستادند شکستشان میداد. دیگر چه؟ توصیف علی(ع) از زبان فاطمه(س). «مَکْدُوداً فِی ذَاتِ اللَّهِ،» رنجبر و زحمتکش فقط برای خدا. «کَد» که میگویند «کَد یمین» یعنی دسترنج. میفرماید علی در تمام زندگیاش هرگز راحتطلب نبود من از کودکی علی(ع) را میدیدم چون علی در دامان پیامبر در خانه ایشان بزرگ شده بود. حضرت فاطمه(س) میفرماید از وقتی که چشم باز کردم علی را دیدم هرگز راحتطلب نبود. «مَکْدود» مدام برای خودش کار تعریف میکرد وظیفه تعریف میکرد، خطر میپذیرفت، مأموریت تعریف میکرد، هیچ شب و روزی به خودش راحتباش نمیداد مکْدود بود. این را مقایسه کنید با راحتطلبی و عافیتپرستی، عیشطلبی که خیلی از ماها داریم هم مؤمن و مسلمانیم و هم حاضر نیستیم ریسک کنیم. میگوید علی مدام ریسک میکرد. مکدود؛ مدام برای خودش مشکل درست میکرد و به استقبال مشکلات میرفت که میدید مردم مشکل دارند میرفت مشکل این را حل میکرد، حل میشد نمیگفت خیلی خب بس است! میرفت سراغ یک مشکل دیگر که آن را حل کند. فلان جا مبارزه با فقر است میرفت. فلان جا مبارزه با کفر و فساد است میرفت. فلان جا مبارزه با ظلم و تجاوز است میرفت. علی به خودش آسایش نمیداد.
اینها ارزشهای حضرت فاطمه(س) است. من بیشتر میخواهم حضرت فاطمه(س) را معرفی کنم حضرت فاطمه(س) دارند راجع به حضرت علی(ع) اینها را میگویند. خودِ فاطمه اینگونه است. مکدود. حضرت فاطمه(س) هرگز به خودش آسایش نمیداد. میدانید که ایشان دختر 18 ساله یا حداکثر دختر 28 ساله بودند وقتی شهید شدند. دستهایشان مجروح بود. یک دختر جوان، کار در خانه، کار بیرون خانه، پشت جبهه خدمت به مجاهدین که گاهی در عملیات و خط مقدم حضور پیدا میکرد مثل جنگ احد که همه فرار کردند حضرت فاطمه(س) به خط مقدم آمد. کار علمی میکردند، ایشان شاگرد مرد و شاگرد زن دارد. یکی از شاگردان ایشان جناب سلمان است. سلمانی که حکیم است سلمانی که پیامبر(ص) میفرماید از خانواده من است «سلمانٌ مِنا اهل البیت» جزو خانواده من است. سلمان، حکیم الهی است. آن وقت این سلمان که از همه اصحاب، چند نفر اسمشان برده میشود که اینها حکیم هستند که شاید در رأس آنها جناب سلمان فارسی است. ایشان گاهی در محضر حضرت فاطمه(س) میرفت و شاگردی میکرد و حضرت فاطمه(س) هم ایشان را عموجان صدا میکرد. سلمان میگوید چادر فاطمه را دیدم که تمیز و خوب است اما چند جای آن را وصله زده است اشک در چشمانم جاری شد گفتم که فرزندان قیصر، امپراطور روم و کسری شاهنشاه ایران در طلا و جواهر هستند شما هم دختر پیامبر خدا هستید چادر وصلهدار؟ مثل فقرا و مستضعفین سادهترین لباس را دارید، کل جزیرهالعرب در اختیارتان است، آخرین پیامبر الهی هستید، این همه ثروت میآید و از مرکز مدینه اینها این طرف و آن طرف توزیع میشود و شما سادهترین زندگی را دارید، حضرت فاطمه(س) به ایشان جواب میدهند که عموجان آن معیاری که در ایران و رم است در مدینه پیامبر نیست اینجا ملاکها چیز دیگری است، اینجا ملاک، انسانیت، ایمان، عمل صالح، اینجا ملاک معرفت و تقواست. یک بار جناب سلمان میگوید آمدم دیدم که جناب فضّه (نقره خانم) که کمک حضرت فاطمه(س) هستند خوابیدند و حضرت فاطمه(س) دارد ایشان را باد میزند باز میرود کاری میکند دوباره میآید. سلمان میگوید گفتم خانم مثل این که کارها برعکس شده است ایشان میخوابند و شما میروید کارها را میکنید و میآیید ایشان را باد می زنید؟ خانم(س) فرمودند آهسته که فضّه بیدار نشود. گفتم چرا؟ ایشان فرمودند چون یک روز ایشان کارهای خانه را میکند و من به کارهای دیگرم میرسم یک روز هم نوبت استراحت ایشان است، بیدار نشود. فعالیت علمی، فعالیتهای اجتماعی سیاسی، آن سخنرانی عظیم و آن سخنرانیهای دیگر، مدیریت و رهبری جامعه زنان،گاهی مردان خاص مثل سلمان را آموزش دادن، آن عبادت و تقوایش، این جهادش، یک انسان چندبُعدی و همه بُعدی هستند. خودِ حضرت فاطمه(س) «مکدوداً فی ذات الله» بود. و صفت دیگری را در مورد حضرت علی(ع) میفرماید که «وَ مُجْتَهِداً فِی أَمْرِ اللَّهِ،» علی تمام وجودش تلاش بود و فقط برای خدا و در راه خدا تلاش میکرد. اصلاً برای خودش شخصاً برنامهای نداشت مدام نگاه میکرد که خدا چه میخواهد؟ و آن هم نه از اینهایی که شل شل هستند، تکیه میدهند! مواظب هستند سرما نخورند! گرما نخورند! یک وقت آبرویشان نرود! اموالشان نرود! زندگیشان به خطر نیفتد! سلامتیشان به خطر نیفتد. اینطوری نه، فاطمه(س) میفرماید علی «مُجْتَهِداً فِی أَمْرِ اللَّهِ» با تمام وجودش عرق میریخت و خواب و بیداری نداشت. خود فاطمه(س) هم «مُجْتَهِداً فِی أَمْرِ اللَّهِ» بود. «قَرِیباً مِنْ رَسُولِ اللَّهِ،» حضرت فاطمه(س) میفرماید علی از همه شما به پیامبر نزدیکتر بود. از همه شما دین و قرآن و رسول خدا را بیشتر میشناسد. خودِ فاطمه(س) هم «قَرِیباً مِنْ رَسُولِ اللَّهِ،» نزدیکتر کس به پیامبر(ص) است. راجع به علی(ع) گفت «سَیِّدَ أَوْلِیَاءِ اللَّهِ،» علی آقای دوستان خداست از میان همه دوستان خدا آقای آنها علی است. خودِ فاطمه(س) هم «سَیِّدَةً أَوْلِیَاءِ اللَّهِ،» است. خانم اینهاست. «مُشَمِّراً،» میفرماید علی همیشه آستینش بالا بود «نَاصِحاً،» خیرخواه و عاشق خدمت بود. «مُجِدّاً،» هر کاری را شروع میکرد جدّی و دقیق و حسابشده بود «کَادِحاً،» رنجبر بود به استقبال مشکلات میرفت و از سختی فرار نمیکرد «لا تأخذه فی الله لومة لائم،» هرگز از جنگ روانی و توهین و تحقیر و فحش و اهانت و جوسازیها هرگز علی نمیترسید. هرچه او را فحش میدادند ایشان در مسیر حق محکمتر میشد. خود فاطمه(س) هم اینگونه است. بعد حضرت فاطمه(س) رو میکنند و میگویند همه اینها علی بود در حالی که «وَ أَنْتُمْ فِی رَفَاهِیَةٍ مِنَ الْعَیْشِ،» در حالی که همه شما در رفاه بودید، مشغول خوشگذرانی بودید همهتان دنبال عیاشی بودید و جنگ هم که میشد آن لحظههای خطرناک اساسی عقب میکشیدید. پس این که مدام فاطمه از علی میگوید، آن چند ماه درگیری و اعتراضها، اصطکاکها و قهرها همه روشن بشود که برای این است برای این که حضرت علی(ع) میفرماید: «دُوَلُ الأشرارِ مِحَنُ الأخیارِ» مسئله این است که وقتی اشرار و آدمهای فاسد و نالایق به قدرت برسند «محن الاخیار» خوبان آغاز خون دل خوردنهایشان خواهد بود. نگذارید اشرار به قدرت برسند نگذارید اشرار رسانهها را توی مُشت بگیرند. نظام تعلیم و تربیت را، سیاست داخلی و خارجی را، نگذارید اشرار و فاسدین به قدرت برسند اگر به قدرت برسند خون دل خوردن مردمان خوب آغاز خواهد شد. و بعد جالب است در روایت هم داریم که جبرئیل به پیامبر(ص) نازل میشد ایشان هم طوری رشد معنوی پیدا کرده بود که خودِ حضرت فاطمه(س) میفرمایند هرگاه جبرئیل میآمد من میفهمیدم که آمد. یک مدتی هم ایشان به پدر، پدر نمیگفت. از بس پیامبر(ص) متواضع و مؤدب و باحیا بود بعضیها پررو بودند مانده بود بیایند سوار شانه پیامبر هم بشوند اینقدر خودی بودند! نعره میزدند محمد! آیه آمد که محمد مثل بابای شما که نیست درست با ایشان صحبت کنید. این آیه که آمد حضرت فاطمه(س) تا مدتها پدر نمیگفتند! میآمدند میگفتند یا رسولالله! بعد از مدتی پیامبر(ص) فرمودند چرا شما دیگر به من پدر نمیگویی؟ گفت چون آیه نازل شد که با ایشان نیکو سخن بگویید. ایشان فرمودند که این آیه برای شما نبود، من پدرت هستم دوست دارم پدر را از شما بشنوم. پیامبر(ص) دست فاطمه(س) را مکرر میبوسید جلوی اصحاب و وقتی که کودک بود جلوی همه دست ایشان را میبوسید. مسافرتی، جبههای چیزی ایشان میخواست برود آخرین جایی که از آنجا دیدن میکرد خانه فاطمه بود، وقتی برمیگشت اول جایی که میرفت منزل فاطمه(س) بود. ایشان در صحیفه فاطمیه، یکی از دعاهای حضرت زهرا(س) این است «اَللّهُمَّ أسألُکَ النَّظَرَ إلى وَجهِکَ...» خدایا از تو نظر به وجهت را میخواهم بگذاری من تو را تماشا کنم، تماشای با چشم نه، بلکه تماشا با عقل و قلب و «و الشَّوقَ إلى لِقائِکَ» خدایا عاشق ملاقات با تو هستم منتظرم از این عالم طبیعت بیرون بیایم و به محضر و به دیدار تو بیایم. خدایا آتش این اشتیاق به دیدارت را در من بیشتر کن، من را بیقرارتر کن. من از تمام عالم عبور کردم. من منتظر دیدار با تو هستم. اینها فاطمه(س) است. همان تعبیری که حضرت امیر(ع) در دعای کمیل دارند که «الهی و ربّی صبرتُ علی عذابک» خدایا بر عذابت شکیب بیاورم و آوردم، ولو عذاب تو را تحمّل کنم دوریات را چگونه تحمل کنم؟ من در جهنم بروم عذاب تو را تحمل میکنم ولی دوری تو را چگونه تحمل کنم؟ «وَهَبْنِى صَبَرْتُ عَلَى حَرِّ نَارِکَ،» گیرم بر آتش گداخته جهنّم بتوانم صبر کنم «فَکَیْفَ أَصْبِرُ عَنِ النَّظَرِ إِلَى کَرَامَتِکَ،» چگونه از چشمداشت به بزرگواری و کرم تو بتوانم دوری کنم؟ حضرت امیر(ع) من را در جهنّم میاندازی بینداز آنجا هم داد میزنم «أنّی اُحبّک» دوستت دارم. اینها چقدر با خدا قشنگ حرف میزنند. حضرت امیر(ع) در دعای کمیل میفرمایند من را که به جهنّم بیندازی بزرگترین مسئله من، دوری از توست، در جهنّم بین جهنّمیان فریاد میزنم «إنّی آحِبّک» خدایا دوستت دارم. آتشت را تحمل میکنم، دوری از تو را نمیتوانم تحمل کنم. رویت را آن طرف نکن. من را تنها نگذار. فاطمه(س) و علی(ع) اینگونه با خدا صحبت میکنند.
بُعد دیگر از شخصیت فاطمه(س) این روایت است که راجع به تحوّل توحیدی در جامعه، که وقتی اسلام، جامعه منهای اسلام و جامعه بعلاوه اسلام، تفاوتهایشان اعتباری نیست بلکه واقعی است. حضرت فاطمه(س)، آن روایت راجع به توصیف علی(ع) بود و این روایت در توصیف پیامبر(ص) است که دارند پیامبر(ص) را توصیف میکنند. در سخنرانیشان برای همه میفرمایند که خداوند ایشان را برانگیخت و... «فبلَّغ رسالته» آن مأموریت و رسالتی که خداوند به ایشان داد ایشان ابلاغ کرد هرچه باید میگفت گفت، هرچه باید میکرد، کرد. رسول خدا(ص) کوتاهی نکرد «صادِعاً بِالنَّذارَةِ،» آن اخطاری که باید به بشر میکرد که مراقب باشید جهنم، جهنم. آن پیام را به همه رساند. «مائِلاً عَنْ مَدْرَجَةِ الْمُشْرِکِینَ،» او مسیر تاریخ را عوض کرد. آن مسیر مشرکین را راهی که شرک ایجاد کرده بود ظلم و کفر و شرک، ایشان مسیر را عوض کرد و از روش مشرکین و از سبک زندگی شرکآمیز روی برتافت «داعِیاً اِلى سَبیلِ رَبِّهِ» تا برای همیشه و برای ابد به راه پروردگارش و به راه رشد و سعادت دعوت کرد. چطوری؟ 1) «بِالْحِکْمَةِ» بااستدلال و برهان، آنهایی که اهل شعور و اهل خرد هستند با آنها خردمندانه همه چیز را گفت. دیگر چه؟ فقط با استدلال؟ نه؛ 2) «و الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ،» با زبان نرم به شیوهای انسانی، مؤدبانه، تأثیرگذار، صادقانه و فطری، با قلب آنها هم سخن گفت. برهان و حکمت با عقل مردم حرف میزند موعظه حسنه با قلب مردم حرف میزند حضرت فاطمه(س) میفرمایند رسول خدا هم با عقل بشر و هم با قلب بشر هرچه باید میگفت گفت. «یَکسِرُ الْاَصْنامَ» فقط هم نگفت که ما گفتیم و رفتیم! بلکه بتشکنی کرد. بتها را شکست و با شرک و خرافه و ظلم درگیر شد. «وَ یَنْکُتُ الْهامَّ، حَتَّى انْهَزَمَ الْجَمْعُ وَ وَلَّوُا الدُّبُرَ،» و ایشان سرِ گردنکشان و طاغوتها را به سنگ کوبید فقط حرف نزد و موعظه و استدلال نکرد، بلکه با عقل و قلب بشر حرف زد. بعد دید آنهایی که دارند از بشریت سواری میگیرند نانشان در جهل و خون و بیعدالتی و ظلم به مردم است نان آنها را قطع کرد و سرشان را به سنگ کوبید، هشتاد جنگ بر او تحمیل کردند ایستاد و مقاومت کرد. دقت کنید اینها وظایف امروز و همه روز هست «حَتَّى انْهَزَمَ الْجَمْعُ» تا جبهه آنها را از هم پاشید و تشکلشان را متلاشی کرد سازماندهیشان را بهم ریخت. دیگر کفّار پراکنده و اشخاص بودند اما قدرت سازماندهیشان را یعنی مرکزیت استکبار را شکست. این هم جواب آنهایی که میگویند دین، شما حرفهایت را بزن، موعظه و استدلال کن، برهان و حکمت و موعظه حسنهات را هم بکن دیگر چه کار دارید؟ چرا جهاد میکنید؟ انقلاب میکنید؟ مبارزه میکنید؟ صدور انقلاب میکنید؟ نخیر آقا این کارها را باید بکنیم «حَتَّى انْهَزَمَ الْجَمْعُ» پیامبر(ص) جمع مستکبران را ازهم پاشید، قدرتهای فاسد را متلاشی کرد تا مردم آزادانه بشنوند و خودشان آگاهانه تصمیم بگیرند، هرکس میخواهد به راه رشد برود و هر کس میخواهد به راه غیّ. «لا إکراهَ فیالدّین» به زور که نمیخواهیم مؤمن بشوید «قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ» راه رشد، و راه فلاکت و سقوط را بیان کردیم از هم جدا میکنیم و تبیین میکنیم. آنهایی که نمیگذارند این راه جدا بشود و شما بشنوید پیامبر(ص) سرِ آنها را به سنگ کوبید اما با ملتها فقط حرف میزند، خدمت میکند که خودشان تصمیم بگیرند. و کاری کرد که دشمن فرار کرد «وَلَّوُا الدُّبُرَ» یعنی شما باید کاری کنید که استکبار فرار کند نه این که حرفت را بزنی و موعظهات را بکنی بعد هم راهت را بکشی و بروی. خیر، بایست، باید کاری کنی او فرار کند نه این که تو فرار کنی باید پیروز شوی. باید حق بر باطل پیروز شود. حضرت فاطمه(س) میفرماید رسول خدا درگیر شد، با عقل سخن گفت، با قلبها سخن گفت، به قصد نجات بشر آمد، سبک زندگی مشرکانه را تغییر داد خبر خوب و خبر بد را، بشارت و انذار را داد، پیام خداوند را رساند «فَبَلَّغَ الرِّسالَةَ صادِعاً بِالنَّذارَةِ، مائِلاً عَنْ مَدْرَجَةِ الْمُشْرِکینَ، داعِیاً اِلى سَبیلِ رَبِّهِ بِالْحِکْمَةِ و الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ، یَجُفُّ الْاَصْنامَ،» بعد هم بتشکنی کرد. بتها را باید بشکنیم باید بگوییم مرگ بر شاه، مرگ بر صدام. مرگ بر آمریکا، مرگ بر اسرائیل، باید بتشکنی کنیم فقط موعظه نیست. و به حدی این پروژه پیش رفت که « وَ یَنْکُثُ الْهامَّ» سر مستکبران را به سنگ کوبید. اینها منطق فاطمه زهرا(س) است در رابطه با این که مبارزه باید چگونه باشد؟ باید کاملاً عقلانی، کاملاً اخلاقی، صادقانه، با همه سخن گفتن، در عین حال باید کاملاً بتشکنانه عمل کنید، سر استکبار را باید به سنگ بکوبید و الا تا آخر ابوجهل و ابوسفیان و ابولهب حاکم میماندند «حَتَّى انْهَزَمَ الْجَمْعُ» پیامبر(ص) تجمّع دشمن را منهزم کرد فراریشان داد. «وَ وَ لَّوُا الدُّبُرَ» و آنها فرار کردند سنگرهای آنها را فتح کردیم «حَتَّى تَفَرَّى اللَّیْلُ عَنْ صُبْحِهِ،» باید فرق شب و روز روشن شود، باید صبح طلوع کرد، پیامبر چنان مبارزه کرد تا بالاخره شب تمام شد. شب سپری شد و سپیده دمید، پرده از چهره حق کنار رفت، حق را نمیدیدند اینقدر پیامبر مبارزه کرد تا همه حق و باطل را ببینند و تشخیص بدهند و تصمیم بگیرند. «وَ اَسْفَرَ الْحَقُّ عَنْ مَحْضِهِ، و نَطَقَ زَعیمُالدّینِ،» دین،خفقان گرفته بود و زبان دین بریده شده بود، صدای توحید خفه شده بود و امکان گتفگو با بشر نداشت. حضرت فاطمه(س) میفرماید که «و نَطَقَ زَعیمُالدّینِ،» پیامبر کاری کرد که زبان دین باز شد. دین واقعی و توحید شروع کرد با همه سخن گفت. پیشوای دین، زبان به سن گشود حالا که سر مستکبرین را به سنگ کوبید و موانع را برداشت حالا دیگر به مردم نمیگوید با شمشیر یا گردنتان را میزنم یا شهادتین بگویید! نه؛ حالا چه کار میکند؟ پیشوای دین شروع به سخن گفتن کرد. با مردم سخن میگوید، قدرتها را سرنگون کن و با مردم حرف بزن. حضرت فاطمه(س) میفرمایند پیامبر عربدهکش را خاموش کرد. شیطان و شیاطین و اهریمنها عربدهکش میدانها بودند. رسول خدا آنها را خاموش کرد تا شما توانستید خدا را باور کنید و الآ آن خرافات و شرک نمیگذاشت شما خدا را باور کنید. - در تک تک کلمات و جملات حضرت فاطمه(س) دقت کنید - «وَ خَرَسَتْ شَقاشِقُ الشَّیاطینِ،» پیامبر اکرم طوری از توحید و معنویت گفتند که عربدة شیطان و شیاطین فروکش کرد و کمکم دیگر کسی صدای شیاطین را نمیشنید در حالی که قبل از این نهضت صدای خدا شنیده نمیشد همه جا صدای شیطان بود. بعد حضرت فاطمه(س) در آن سخنرانیشان خطاب به مسلمانها میکنند و میفرمایند: «وَکُنتُم عَلى شَفا حُفرَةٍ مِنَ النّارِ» (آل عمران/ 103)؛ شما که لب پرتگاه آتش بودید شما که غرق شهوت و گناه و ربا و جنگ و خشونت و دخترکشی و فقر و بیچارگی و گرسنگی بودید نه رفاه داشتید، نه دنیا داشتید، نه فرهنگ داشتید، نه هنر داشتید، نه دین درستی داشتید، نه امنیت داشتید، نه عزت داشتید، چه داشتید؟ همه اینها را اسلام برای شما آورد. – حضرت فاطمه(س) اینها را در سخنرانیشان به مردم میفرمایند - شما همان امّت سی سال پیش هستید؟ شما همان مردم 30 سال پیش است؟ این جامعه همان جامعه 30 سال پیش قبل از نهضت است؟ بعد توصیف میکنند که آن چه جامعهای بود، لب پرتگاه آتش بودید. «مُذْقَةَ الشَّارِبِ، وَ نُهْزَةَ الطَّامِعِ، وَ قُبْسَةَ الْعِجْلانِ، وَ مَوْطِیءَ الْاَقْدامِ،» - ببینید سخنرانی چقدر قشنگ است مثل شعر است، هر کدام از کلمات چقدر زیبا و دقیق انتخاب میشود – تازه اینجا وقتی است که حضرت فاطمه(س) در اوج غم هستند وقتی است که پیامبر(ص) از دنیا رفتند آن مسائل اتفاق افتاده، یک کودتایی در مسئله حاکمیت دارد اتفاق میافتد، خطر انحراف دین است، آن اتفاقات تلخ افتاده و در این شرایط حضرت فاطمه(س) با حضرت امیر(ع) سخن میگویند، تقریباً حضرت امیر(ع) به ایشان میفهمانند که وظیفه من با وظیفه شما متفاوت است. من الآن میتوانم درگیر بشوم و با درگیری حکومت را بگیرم اما بعد دیگر نمیشود آن را جمع کرد. ولی شما وظیفه خودتان است. علی(ع) در خانه نشسته، فاطمه(س) از خانه بیرون میآید آنجا که دیگر علی(ع) مجبور میشود بخاطر مصلحت امّت، و حفظ امّت، و حفظ اسلام به تعبیر حضرت فاطمه(س) میفرماید علی گوشه خانه نشسته بود مثل یک جنین در شکم مادر چطوری است؟ سرش لای زانوانش هست. حضرت فاطمه(س) میفرماید کاری کردند علی که شیر عرب بود کنج خانه نشسته ولی فاطمه باید بیرون بیاید و فریاد بزند. ایشان میآید بیرون و در آن شرایط به مسجدالنبی میرود. این سخنرانی، بخشی از سخنرانی ایشان در آن شرایط است. چقدر کلمات زیباست. شاعران بزرگ عرب که از اهل سنت یا مسیحی، میگویند جدا از ابعاد دیگر فاطمه، ایشان ملکة ادبیات عرب است، اسطوره ادبیات عرب است چطوری میشود یک کسی در آن شرایط یک دختر جوان، در آن وضعیت روحی و آن مسائل بیاید اینقدر زیبا حرف بزند اصلاً محتوای آن را کاری ندارم. خطری که دارد میکند، ریسک که دارد میکند، این سخنرانی به کل تاریخ نشان داد که مراقب باشید چندتا اسلام داریم، در رابطه با خدا، در رابطه با خلق، در رابطه با مسائل مختلف اجتماعی و زندگی، «حَتَّى تَفَرَّى اللَّیْلُ عَنْ صُبْحِهِ، وَ اَسْفَرَ الْحَقُّ عَنْ مَحْضِهِ، و نَطَقَ زَعیمُالدّینِ، وَ خَرَسَتْ شَقاشِقُ الشَّیاطینِ،» چه کلمات حساب شدهای! یعنی کسی که عرب باشد و ادیب عرب باشد زیبایی این کلمات را میفهمد که چقدر زیبا و شاعرانه و در عین حال حکمیانه گفتهاند- فرمود پیامبر(ص) زبان شیاطین را بُرید یعنی طوری از توحید و عدالت با بشر حرف زد که دیگر رسانههای آنها، دیگر تأثیرگذار نبود. یعنی الآن هم شما میتوانید اینگونه عمل کنید. بعد فرمودند شما چطوری بودید؟ «مُذْقَةَ الشَّارِبِ، وَ نُهْزَةَ الطَّامِعِ، وَ قُبْسَةَ الْعِجْلانِ، وَ مَوْطِیءَ الْاَقْدامِ،» شما چه جامعهای بودید؟ - دقت کنید – شما لب پرتگاه آتش بودید نیم گام تا سقوط کامل و نابودی جامعهتان قبل از اسلام فاصله داشتید. شما یک جام آبی بودید برای هرکس که رد میشود شما را سر بکشد! لقمه آماده بودید! حتی قدرت دفاع از خودتان را نداشتید. هرکس از اینجا رد میشد یکی توی سر شما میزد. در حاشیه دوتا تمدن و دوتا شاهنشاهی و امپراطوری بودید، نه فرهنگی، نه هنری، نه قدرتی، نه خانواده، فساد و مسائل جنسی حاکم بود، رابطه زن و مرد بدون هیچ حساب و کتابی بود، مثل غربِ الآن بود. شراب، سکس و زنا، قمار، جنگ و خشونت و آدمکشی و شرک و بتپرستی و خرافه. حضرت فاطمه(س) فرمود شما گرفتار اینها بودید. اصلاً آخرت به کنار، شما مدام میگویید دنیا! دنیای شما چه بود؟ این اسلام دنیای شما را درست کرد. جدا از آخرت دنیای شما، دارید تمدنسازی میکنید. شما یک ظرف آبی بودید که هر نوشندهای میتوانست شما را سر بکشد! لقمهای بودید در کام هر طمعکاری! هرکسی اراده میکرد میتوانست شما را بچابد! غارت کند و توی سرتان بزند. شما آتش زنهای بودید که هرکس از اینجا رد میشد و میخواست یک سریع آتش روشن کند چیزی که به فکرش اول میافتاد سوزاندن شماها بود. شما هیزم هر آتشی بودید. کی بودید؟ چه بودید؟ لگدکوب گام دیکتاتورها و زورمندان. پست و زبون و تحقیر شده. همیشه میترسیدید که سرزمینهای اطراف بیایند نیروهایشان شما را بدزدند زنان و دخترانتان را ببرند، مردانتان را بکشند یا به اسارت و بردگی ببرند. شما این بودید «اَذِلَّةً خاسِئینَ» ذلیل و پست بودید. «تَخافُونَ اَنْ یَتَخَطَّفَکُمُ النَّاسُ مِنْ حَوْلِکُمْ.» همواره میترسیدید که این همسایهها و جوامع اطراف بیایند شماها را بدزدند و به عنوان اسیر و کنیز ببرند. چه کسی شما را از این فلاکت مادی و معنوی نجات داد؟ «فَاَنْقَذَکُمُ اللَّهُ تَبارَکَ وَ تَعالی بِمُحَمَّدٍ» محمد شما را نجات داد. چند روزی نیست که ایشان رفته! میخواهید راه طی شده را برگردید؟ همه ارزشهایی که به آن گوارایی به دست آشامیدید همه را دارید بالا میآورید. راجع به اهل بیت و فرزندانشان فرمودند: - بحارالانوار، ج 36، ص 353 آمده است - «امّا وَاللّهِ، لَوْ تَرَکُوا الْحَقَّ عَلی اهْلِهِ ...» به خدا سوگند اگر پس از پیامبر به فرمایش عمل میکردند، اگر حق را به حقدار میرساندند اگر آنهایی که صلاحیت حاکمیت داشتند حاکمیت در اختیار آنها قرار میگرفت یعنی اهل بیت پیامبر، «وَ اتَّبَعُوا عِتْرَهَ نَبیّه،...» اگر از فرزندان رسول خدا و از خاندان او اهل بیت او اطاعت و تبعیت میکردید و دنبال اینها راه میافتادید «لَمّا اخْتَلَفَ فِی اللّهِ اثْنانِ،...» هرگز هیچ دو نفری بر سر خدا و در مورد خداوند اختلاف نمیکردند. این همه اختلاف، این همه مذاهب؛ حضرت فاطمه(س) فرمودند پس از این یادتان باشد فرقه فرقه میشوید همینطور انواع و اقسام مذاهب کلامی، فقهی، اختلاف در تفسیر قرآن، اختلاف در سنت پیامبر، راه خواهد افتاد. اگر مسیری که خدا میخواست و از عترت پیامبر تبعیت میکردید، «لَمّا اخْتَلَفَ فِی اللّهِ اثْنانِ» هیچ دو نفری در مورد الله، اختلاف نمیکردید و این همه اختلافات دینی و مذهبی پیدا نمیشد. «وَ لَوَرِثَها سَلَفٌ عَنْ سَلَف، وَ خَلْفٌ بَعْدَ خَلَف،...»
و این رهبری الهی ادامه پیدا میکرد. اهل بیت میآمدند تا «حَتّی یَقُومَ قائِمُنا، التّاسِعُ مِنْ وُلْدِ الْحُسَیْنِ(علیه السلام)» ادامه پیدا میکرد و حلقه مفقودهای نمیبود. دو و نیم قرن، رهبری صالح. شما فرض کنید 250 سال، انسان 250 ساله یعنی چه؟ فرض کنید 250 سال، دو و نیم قرن، حکومت الهی بر بشر، آن موقع که با فاصله کوتاهی شد از مرزهای هند و آسیای میانه تا عمق آفریقا و جنوب اروپا، و برترین قدرت جهان شد. فرض کنید این قدرت بزرگ، تنها ابرقدرت جهان رهبران آن امام سجاد(ع) امام باقر(ع)، امام صادق(ع) اینها بودند فرض کنید اینطوری میشد خب بعد از دو و نیم قرن وقتی نوبت به حضرت حجّت(عج) میرسید انقلاب جهانی و حکومت اسلامی جهانی تشکیل شده بود، آن وقت تا الآن هزار سال بشر، از برکات آن استفاده میکرد. این غیبت که، یک چیزی نیست که حتماً باید هزاران سال حتماً طول بکشد. این هم یک تعبیر حضرت فاطمه(س) که راجع به مدیریت اجتماعی، سامان دادن به جامعه بشری در چارچوب عدالت و توحید، دور از ملاحظات فردی، منافع شخصی، منافع طبقاتی توسط کسانی که هوای نفس، نفسانیت ندارند و آن را مدیریت کردند جز اسلام و توحید و عدالت هیچی نمیخواهند و هیچ دستوری نمیدهند و هیچ اجرایی نمیکنند و از هیچ کس و هیچ قدرتی در دنیا نترسند، و قوانین خداوند را عادلانه و حکیمانه اجرا بکنند در تئوری و در عمل، مرزهای جهانی ایدئولوژی اسلام، نجات مادی و معنوی کل هرچند میلیارد بشر.
تعبیر دیگر از حضرت زهرا(س) اهمیت شناخت درست دینی است. این روایت در «مسند فاطمهالزهرا(س)» ص 586، نقل شده است که من این سخنان حضرت فاطمه(س) را دارم از این کتاب نقل میکنم.
ابنمسعود نقل میکند که یک شخصی بعد از رحلت پیامبر(ص) پیش فاطمه(س) آمد و گفت که رسول خدا اینجا به من پیغام داده بودند یک چیزی پیش شما – شاید هم هنوز پیامبر(ص) تشریف داشتند – ابنمسعود میگوید یک شخصی پیش حضرت فاطمه(س) آمد، من هم با او بودم، آمدیم درِ خانه ایشان، گفت که یا بنت رسولالله! دختر پیامبر، آیا ایشان چیزی پیش شما گذاشته که به عنوان هدیه به من بدهید، حالا یا مورد خاصی بوده که پیامبر گذاشتند اگر فلانی آمد به او بدهید یا این که کلاً اینجا گذاشتند که اگر کسانی معارفی مفاهیمی خواستند شما اینها را بگویید. از جمله آن حدیث این است که حالا من آن حدیث را میخوانم. حضرت فاطمه(س) دنبال آن میگردند و به فضّه میگویند «هَاتِ تِلْکَ الْحَرِیرهَ...» پارچه حریری بود که چند روز پیش حضرت رسول دادند توی آن چیزهایی نوشته بودم آن را لطفاً بیاور. «فَطَلَبَتْهَا فَلَمْ تَجِدْهَا....» ایشان رفت گشت پیدا نکرد آمد به ایشان گفت گم شده. حضرت فاطمه(س) به شدّت برانگیخته شدند فرمود: «وَیْحَکِ! أُطْلُبِیهَا ...» پیدایش کن. «فَإِنَّهَا تَعْدِلُ عِنْدِی حَسَناً وَ حُسَیْناً...» آن جمله پیامبر به اندازه حسن و حسین برای من ارزش دارد. پیامبر یک نکتهای گفتند من یادداشت کردم باید آن را پیدایش کنیم. ارزش آن به اندازه ارزش حسن و حسین برای من است. حالا فکر میکنید آن حدیث چیست؟ گشتند و پیدا شد. یک بخشی از آن این است که، پیامبر فرمودند که مسلمان و مؤمن نیست کسی که همسایه و هم محلهاش، کسانی که در آن آپارتمان یا آن کوچه یا کنار او زندگی میکنند از آزار او در امان نباشند. حدیثی که حضرت فاطمه(س) فرمودند به اندازه حسن و حسین ارزش دارد آن را پیدا کنیم این بود. حضرت فاطمه(س) فرمودند رسولالله فرمودند مسلمان نیست کسی که همسایههایش از دست او ناراحت باشند. و از خدا بخواهید که اینها زودتر بروند و هرکس به خدا و به قیامت ایمان و باور دارد همسایهاش را آزار نمیدهد. هرکس به خدا و قیامت باور دارد باید سخن گفتن، قلم و زبان خودش را کنترل کند یا سکوت، یا درست گفتن. فرمودند هرچه مینویسید و هرچه میگویید در برابر تکتک جملات باید پاسخگو باشید که فلان جا به فلان کس چه گفتی و چرا؟ به ما این را گفتهاند. مؤمن بودن و مسلمان بودن خیلی دقیق و سخت است و خیلی معیارهای بالای انسانیت و انساندوستی است. حضرت فاطمه(س) فرمودند مؤمن را در رفتارش با انسانها با بقیه و با بشر میشود شناخت. حقوق بشر را چقدر رعایت میکند؟ کسی که به خدا و قیامت باور دارد یا سخن نیک بگوید و بنویسد یا سکوت کند و خاموش باشد. خداوند انسانهایی را دوست دارد که سه صفت داشته باشند: 1) مدام مشغول خدمت به دیگران باشند و کار بد از آنها سر نزند. 2) اهل صبر و مقاومت باشند. بیصبر نباشند و زود در برابر مشکلات تسلیم نشوند زود از کوره در نرود بر خودشان مسلط باشند. 3) پاکدامن باشند، به لحاظ جنسی، رفتار جنسیشان را به لحاظ اخلاقی کنترل کنند. از روش مشروع نیازهای جنسیشان را تأمین کنند نه نامشروع. خداوند اینها را دوست دارد. خداوند چه کسانی را دوست ندارد و دشمن است؟ فرمودند 1) کسانی که با دیگران بد سخن میگویند و بد مینویسند یعنی آنچه میگویند و مینویسند توأم با توهین و اهانت و تحقیر و هتک حرمت آنهاست. حرمت انسان را رعایت نمیکنند. 2) گدای پیله هستند – این ترجمه من شد – فرمودند کسانی که خودشان را تحقیر میکنند. یک چیزی از یک کسی یا جایی میخواهد بگیرند حاضرند خودشان را تحقیر کنند. حقیرانه چیز میخواهند حالا چه در ابعاد بینالملل، مثل جلوی آمریکا یا این طرف و آن طرف، اجازه بدهید تحقیرت کنند تو هم خودت را تحقیر کنی که آی ما را تحریم نکنید، او هم میگوید چشم! دیدید که دیروز این دیوانه روانی رئیس جمهور آمریکا گفت یک ماه دیگر به شما نشان میدهم تحریمهای بزرگتر میکنم. تحریمهای جدیدی اضافه شد، به چه کسی امید بستید؟ به دشمنانتان؟ تا مسائل شخصی. دیدید بعیها یک جایی میروند مینالند آی ما اینطوری هستیم، فلان چیز را به ما میدهید، باز دوباره از طریق دیگر فلان چیز را به ما بدهید. حضرت فاطمه(س) فرمودند این آدمهای پست بیشخصیت، گداصفت، همیشه دستشان دراز است و همیشه لب و لوچهشان آویزان است و خودشان را تحقیر میکنند، خدا از اینها بدش میآید، خداوند کسی را دوست دارد که کرامت انسانی خودش را حفظ کند. یک علامت ایمان، حیاست اینها که حیا ندارند و از هیچ چیز شرم نمیکنند از هیچ کار و هیچ چیز و هیچ حرفی شرم نمیکند، وقیح است. هر کاری ممکن است بکند، هر حرفی را ممکن است بزند، حریمی برای چیزی قائل نیست، حدی برای خودش نمیشناسد. مفهوم حیا، شرم، خجالت، در او نیست، حضرت فاطمه(س) فرمودند او مؤمن نیست. بویی از ایمان نبرده است. شرم، یک مقوله انسانی است. برای خودت یک حد و حریمی قائل بشوید و دست به هر کاری نزنید فرمودند که حیا نشانه ایمان در مرد به نسبت خودش و در زن به تناسب خودش، و مؤمنین در بهشت هستند. یکی تلاش و سختکوشی. فرمودند زن و مرد از کار و تلاش فرار نکنید. این هم سنّت فاطمی است. اینهایی که راحتطلب هستند مدام میخواهند یک گوشهای بنشینند آسایش داشته باشند این زن و مرد مؤمن نیستند، از کار، از رنج بردن، از عرق ریختن، از دویدن و تلاش کردن در خانه و بیرون خانه، حضرت فاطمه(س) فرمودند ما خسته نمیشویم. این تعبیری است که پیامبر آمدند دیدند که دست حضرت فاطمه مجروح است و تاول زده، پرسیدند چه شده؟ ایشان فرمودند یا رسولالله «لقد مجلت یدای من الرحى، أطحن مرّة، و أعجن مرّة» دستانم برای این زخم شده که گندم و جو را خودم باید بگیرم و آرد کنم و خمیر کنم، در همین کارهایی که انجام میدهم دستانم زخمی شده است. پیامبر(ص) فرمودند از کار نترسید. رنج، انسان را رشد میدهد. کار، عبادت است. کار خانه و کار بیرون خانه باعث رشد انسان است. حضرت فاطمه(س) از این جهت هم در همه مسائل و همه ابعاد و حوزهها فعالیت و حضور دارند. یکی هم مقاومت. حضرت فاطمه(س) هرگز در هیچ جبههای از پای درنیامده، هیچ کاری را نیمه کاره رها نکردند و تسلیم نشدند نه در سیاست، نه در علم، نه در کار خانه، نه در بیرون خانه، نه در خدمت به فقرا و مستضعفین، نه کارهای علمی، تدریس و بحثهایی که داشتند، نه این دوری شوهر که حضرت امیر(ع) یکسره از این عملیات به آن عملیات بود. پدر همیشه در خطر، شوهر همیشه در خطر، اصلاً این خانه همیشه در تهدید و خطر بود. تمام اینها، شکیبایی و پایداری، حضرت فاطمه(س) را خسته دیدند ولی هرگز فرسوده ندیدند. هرگز افسردگی در ایشان ندیدند. «وَ الصَّبْرَ مَعُونَةً عَلَى اسْتِیجَابِ الْأَجْرِ» میخواهید مستوجب پاداش الهی بشوید و رشد کنید راه آن صبر و مقاومت و تحمل مشکلات است. ببینید الآن ماها از مشکلات فرار میکنیم. خانهای بدون مشکل هست؟ هر خانهای یک مشکلاتی دارد، بعضی از مشکلات را همه دارند، بعضیها مشکلات ویژهای دارند، باز بعضی آن را ندارند یک چیز دیگری دارند، ما الآن مدام از خدا میخواهیم و تلاش میکنیم که مشکل نداشته باشیم. در روایت، حضرت فاطمه(س) میفرمایند اصلاً زندگی بدون مشکل امکان ندارد شما به مشکلات به عنوان پلکان رشد و تکامل نگاه کن نه به عنوان یک چیزی که بدبختانه گرفتار آن شدی. همه مشکل دارند، اصلاً دنیا بدون مشکل نیست، راحتی در دنیا خلق نشده است. حضرت فاطمه(س) میفرمودند این شب و روزها و این فرصتها را از دست ندهید. رنج ببر، کار کن، عرق بریز، تلاش کن، تفریح هم بکن، آسایش و استراحت هم بکن. زمان و فرصت را از دست ندهید فرصتها محدود است. حضرت فاطمه(س) میفرمودند که تکتک مشکلات و مقاومت و تحمل اینها مثل پلکانی است که از آن دارید بالا میروید. انسانیت و فداکاری و احترام به حقوق انسان و حقوق زن، این قضیه شب عروسیشان را همه شنیدید ولی دقت نمیکنید که چه درسهای عمیقی در این مسئله است که ایشان شب عروسی مهمترین شب برای یک دختر جوان و یک پسر جوان است. این پرخاطرهترین شب و خوشترین شب، قله شادیهای دنیوی یکیاش این است. در یک همچین شبی نقل شده که فاطمه زهرا(س) دارند به مراسم عروسی میروند به اتاق علی(ع) میروند که ایشان فرمودند فرش ما ریگ و ماسه بود و پوستین داشتیم و روی این پوستین میخوابیدیم و علوفه حیوانات هم روی آن طرف پوستین باید میبریدیم، کل ظرف و ظروفمان هم یک گوشهای بود این کل کاخ من و علی بود در دوران مبارزه و دورانی که پیامبر رهبر امت بود و دورانی که همه چشمشان به ما بود که فاطمه و علی دختر پیامبر چگونه زندگی میکنند؟ میآمدند میدیدند که هیچ کدام مثل ما نمیتوانند زندگی کنند. به جای این که حسودی کنند همه دلشان به حال ما میسوخت و پیامبر گفت همینطور باشید. شما باید اینطور باشید در این شرایط، خب حالا یک لباس خوبی ایشان پوشیده – همهتان شنیدید – بین راه یک خانمی میآید سر راه ایشان و اشاره میکند که خانم به من کمک کن من حتی لباس مناسبی هم ندارم حضرت فاطمه(س) نمیگویند که خب حالا امشب عروسی است آخر شب بیا، فردا بیا. این خیلی عجیب است. کدام دختر در تاریخ بشر این کارها را کرده است. این که میگویند فاطمه الگو نیست زمان آن گذشته است! نخیر همینها الگوست. همین الآن هم الگو و افتخار است. هرکجای دنیا این حرفها را از حضرت فاطمه بگویید بلند میشوند و به افتخار ایشان کف میزنند ولو مشرک و مادی و ملحد. حضرت زهرا(س) جایی را پیدا میکنند و این خانم را میخواهند و لباس عروسیشان را، بهترین لباسشان را عوض میکنند و لباس معمولی میپوشند و این لباس را به این خانم میدهند، کسی که نمیدانند اصلاً او کیست! آمده میگوید من لباس مناسب ندارم، همین شب عروسی؟ قبل از اینکه به مجلس عروسی و حجله عروس و دامادی بروند؟ بهترین لباسش را به این فقیر میدهد، هرچه دارد به او میدهد و با لباس معمولی به خانه داماد میرود. این اوج انسانیت است. خطاب به ثروتمندان میفرماید: «وَ الزَّکَاةَ تَزْکِیَةً لِلنَّفْسِ، خداوند زکات را بر شما واجب کرده است؛ وَ نَمَاءً فِی الرِّزْق» و آن برای شما دوتا فایده دارد اگر بخواهید آدم بشوید حقوق فقرا را از اموالتان خارج کنید با خوردن آدم نمیشوید بلکه با خوراندن آدم میشوید. مدام مسابقه خوردن نگذارید مسابقه خوراندن بگذارید، به دیگران بدهید. میفرمایند اموال اضافیتان را رد کنید و به مستضعفین و خانوادههای محروم و ملتهای محروم بدهید لذت ببر از اطعام نه از طعام. حضرت فاطمه(س) فرمودند خداوند زکات را واجب کرد. چرا؟ 1) تَزْکِیَةً لِلنَّفْسِ، میخواهید نفس و شخصیتتان رشد کند بده، مدام نگیر. ببخش. دست دادن از دست گرفتن باید طولانیتر و بلندتر باشد. فرمودند فرق مؤمن و غیر مؤمن این است مؤمن مدام انفاق میکند و از سهم خودش به دیگران میدهد. کافر مدام از دیگران میخواهد برای خودش بگیرد. حضرت فاطمه(س) ملاکهای کفر و ایمان را اینها را میگویند. میفرمایند اگر میخواهید رشد انسانی و شخصیتی بکنید ببخش. – دقت کنید این خیلی جالب است حالا ممکن است خیلیها این اولی را بپذیرند ولی دومی را نمیپذیرند – 2) میفرماید میخواهید رشد اقتصادی کنید و ثروتمند شوید؟ ببخش. – این جالب است – که اگر مدام بدهیم فقیرتر میشویم! حضرت فاطمه(س) میفرمایند نه، امتحان کن. برای ریا نه. فقط برای خدا یک مدتی بده، بعد ببین ثروتمندتر میشوی یا فقیرتر؟ میفرمایند اگر میخواهید جامعهتان توسعه یافته بشود و توسعه اقتصادی بکند اغنیاء و سرمایهداران به فکر فقرا و محرومین باشند اقتصادتان بهتر میشود، اقتصاد جامعهتان خوب میشود و پیشرفت میکنید. هم معنویتتان درست میشود و هم مادیتتان. به لحاظ مادی و معنوی رشد میکنید. این پروژه توسعه فاطمی است. زکات را بدهید، سهم فقرا را بدهید. همه کار کنید، به هم احترام بگذارید، با هم درست سخن بگویید آن وقت خواهید دید که هم اخلاق و معنویت در جامعه شما رشد میکند و هم 2) وَ نَمَاءً فِی الرِّزْق» رزقتان رشد میکند و اقتصادتان بهتر میشود. فقر کمتر میشود، فاصلههای طبقاتی کمتر میشود، گرسنه در جامعه نخواهد بود. 6تا دهه فاطمیه میگیرند دنبال هفتم – هشتم آن هم هستند! از فاطمه هیچی نمیدانیم جز لای در و دیوار. این همه ایشان سانسور شده است. بقیه روایات هیچی. من به همین اکتفا میکنم. همین یک روایت زندگیها را زیر و رو میکند. اینها تمدنساز است.
آخرین روایتی که عرض میکنم، حضرت فاطمه(س) فرمودند اگر میخواهید مؤمن و یک جامعه دینی را بشناسید این است هرکس از خانهاش بیرون میآید لبخند بر لب داشته باشد و هرکس با هر کس صحبت میکند با لبخند صحبت کند. این روایت حضرت فاطمه(س) است. همه با هم اخم و تَخم و حالت افسرده و دعوا دارید، طرز حرف زدن با هم خشن، بیادبانه، بیگانه است ما اینها را شیعه نمیدانیم. پیامبر(ص) همیشه لبخند بر لب داشتند. امیرالمؤمنین(ع) همینطور. یکی از اتهامات علی این است که سن او کم است بعد از پیامبر، آدم یک آدم 30 ساله را رهبر امت بکند؟ جوان است. دوم این که، میگوید ایشان به اندازه کافی سنگین نیست خودش را نمیگیرد، در هر جلسهای مینشیند اینقدر طنز و شوخی و احوالپرسی میکند که جلسه را از حالت رسمی خارج میکند. یکی از اتهامات امیرالمؤمنین این بود که زیاد شوخی میکند. میخندد و میخنداند. خود حضرت فاطمه(س) هم همینطور بودند. حالا آن چند ماه بعد از رسولالله(ص) را نبینید آن چند ماه را ایشان باید مدام اعتراض کند، اشک فاطمه(س) پیام دارد. خودشان میفرمایند که مؤمن کسی است که همیشه شاد و لبخند بر لب، که دیگران وقتی او را میبینند آرامش پیدا کنند و خود حضرت فاطمه(س) همیشه لبخند بر لب داشتند.
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
هشتگهای موضوعی